دو گدا
در دو طرف در ورودی کاخ سلطان محمود غزنوی می نشستند؛ یکی بسیار چاپلوس و چرب زبان
بود و دیگری ساکت و بی زبان. گدای چاپلوس وقتی سلطان محمود یا وزیرانش را میدید،
بسیار از سلطان و آنان تعریف میکرد و انعام می گرفت، ولی گدای دیگر ساکت بود و
طبیعتاً درامد کمتری داشت.
گدای
چاپلوس گاهی با کنایه به همکارش می گفت: بی چاره! تو چرا اهل تعریف کردن از سلطان
و اطرافیانش نیستی؟ گدای ساکت هم در جواب او تنها یک تکیه کلام داشت و همیشه می
گفت: کار، خوبه خدا درست کنه؛ سلطان محمود خرِ کیه؟!
ادامه داستان:: مرتبط با:
اطلاعات عمومی ,
حکایت های ناب ,
تاریخی ,
:: برچسبها:
سلطان محمود ,
حکایت دوگدا که در دم در کاخ سلطان محمود نشبسته بودند ,
حکایت های ناب اخلاقی ,
مرغ بریان ,
الماس ,
گدایی که پولدار شد ,
:: لینک های مرتبط:
پول با برکت ,
پند کلاه نمدی ,